استثمار ..

 

بختياري يك صداي كودك تيره

آرزوي مبهم روزانه ... پرتكرار

چهره هاي پرسوال از اين جدايي باز

زانوي غم را خميده زير مخروب گاه ظهر

رنگ آبي را تمام خواب آلوده

چون تكان آدم از تاريك ناي گور

سرد و آرام و عجيب و وحشت آور ...آه ...

ايستاده تا بميراند حيات پرتپنده چند سالش را

در مسير عقربه هاي مديد صبح تا مغرب

زمزمه اي ميكشد فرياد

با صداي كوهساران نشسته زير ماه برف

در كبود ذهن ويرانه ش ...

تا صداهاي چكش تير اهن و تخته

در نسيمي از دوان كودكي تا پاي كوه سبز

ميدمد آواز محزون فراموشي

چند سالي است ...

برتنيده پيله هاي رنگ باز خاك

خيره مبهوت است بر نبودن هاش

نيستي تا نسيان تاريخي ....



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 30 آذر 1392برچسب:شعر نو ,شعر , بختياري, شعر اجتماعي, | | نویسنده : نوید بهداروند |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد